آیا کمردرد ریشه روحی دارد؟

در طول مسیرم برای تبدیل شدن به یک پزشک، با افرادی که با دردهای مزمن و سایر آسیبها دست و پنجه نرم میکنند، به کتابها و منابع متعددی برخوردم، که به من کمک کرد زندگیام را تغییر دهم. قصد من از این وبلاگ این است که برخی از این موارد را با شما به اشتراک بگذارم. امیدوارم به اشتراک گذاشتن این اطلاعات و داستانها، جادویی را برای شما در سفرتان ایجاد کند تا بدون درد زندگی کنید.
وقتی کتابها و مقالات مربوط به ارتباط ذهن و بدن را مطالعه کردم، قصدم رشد شخصی نبود، اما در آن زمان و آن مطالعات، تأثیر بسزایی بر مسیر زندگی من گذاشت. صادقانه بگویم هرگز فکر نمیکردم که زندگی بدون درد امکان پذیر باشد. تنها چیزی که شنیده بودم این بود که هیچ کاری برای درد نمیتوان کرد و افراد فقط باید یاد بگیرند که با آن زندگی کنند.
سندرم میوزیت تنشی (Tension Myositis Syndrome/TMS) چیست؟
دکتر سارنو در کار خود در موسسه پزشکی توانبخشی راسک در نیویورک، بیماران بسیاری را میدید کرد که آنطور که او انتظار داشت به درمانهای مرسوم آن دوران پاسخ نمیدادند. او متوجه شد که بیمارانش علاوه بر شکایاتشان (عمدتاً مشکلات کمر، گردن و شانه)، الگوی مشترک تنش زمینهای را نیز دارند.
دکتر سارنو در کتابش، مفهوم سندرم میوزیت تنشی (TMS) را معرفی میکند. امروزه TMS اغلب به عنوان سندرم بدن-ذهن ( Mind Body Syndrome) شناخته میشود. در آن زمان، سارنو TMS را به عنوان “تغییر حالتی در عضله که دردناک است” تعریف کرد.
نکته مهم این است که این وضعیت میتواند به طرق مختلف ظاهر شود. دکتر سارنو در ابتدا با درد کمر، گردن و شانه کار می کرد، اما نمونه های بیشتری از نحوه تظاهر TMS به عنوان علائم و شرایط دردناک وجود دارد، مشکلاتی مثل سردرد، میگرن، درد لگن، روده تحریک پذیر و سایر شکایات گوارشی، خستگی مزمن، فیبرومیالژیا، سندرم تونل کارپال و سندرمهای فشار مکرر، اختلالات مفصل گیجگاهی فکی (TMJ)، سرگیجه، بی خوابی و حتی معادل های روانشناختی مانند اضطراب، افسردگی و اختلالات فوبیا.
نکات مهمی از کتابهای دکتر سارنو
در این مقاله، حتی با وجود اینکه از زمان نگارش کتاب دکتر سارنو، تحقیقات جدید زیادی در مورد ارتباط ذهن و بدن و نحوه عملکرد مغز انجام شده است، در مورد چیزهایی که از دکتر سارنو یاد گرفتهام توضیح میدهم، زیرا این نکات را بسیار پایهای و اساسی میبینم.
1. مشکل «فقط فیزیکی» نیست.
احتمالاً بزرگترین نکته در این کتاب این بود که درد فیزیکی لزوماً و فقط دلایل فیزیکی ندارد. در ابتدا به نظر میرسد که چنین فکری غم انگیز است، اما این نکته در واقع یک تسکین عظیم است و به این معنیست که میزان بسیار زیادی از دردها نیازی به مداخله پزشکی تهاجمی ندارند!!
۲. احساسات دفن شده، نادیده گرفته شده و سرکوب شده
افرادی که TMS دارند، تمایل به سرکوب احساسات ناخوشایند، دردناک یا شرم آور خود را دارند. هنگامی که ما این احساسات را سرکوب میکنیم، بدن ما به تهدیدات واقعی که در زندگی ما هستند، پاسخ میدهد، حتی اگر خودمان از آنها آگاه نباشیم.
۳. نقش کمبود اکسیژن
در حالی که ما در حال دفن کردن احساسات خود هستیم، سیستم عصبی خودمختار و بسیار باهوش ما، واکنش جنگ و گریز و یا انجماد را در بدن ما فعال میکند. بخشی از این سیستم، اکسیژن موجود در خون را به اندامهای بزرگ مورد نیاز برای دفاع در برابر تهدید هدایت میکند. این به این معنی است که خونرسانی به اندامهای دیگر مانند عضلات، اعصاب، تاندونها و رباطها کاهش مییابد. کمبود اکسیژن به این معنی است که ما تنش، اختلال عملکرد و درد فیزیکی را تجربه میکنیم.
احساسات سرکوب شده و یا نادیده گرفته شده میتوانند باعث درد فیزیکی شوند، به همین سادگی و همینقدر قدرتمند!!
۴. ذهن ناخودآگاه: یک فاکتور پیچیده
]متأسفانه همه چیز با این واقعیت پیچیده میشود که اکثر ما، در بیشتر مواقع، حتی از سرکوب احساسات خود آگاه نیستیم. برای برخی از ما، کنترل، پنهان کردن و یا نادیده گرفتن احساساتمان به بخشی جدایی ناپذیر از زندگیمان تبدیل شده است. گاهی حتی نمیدانیم که احساسات داریم.
همانطور که دکتر سارنو توضیح میدهد:
«این یک واقعیت جالب است که اکثریت قریب به اتفاق فعالیتهای عاطفی و ذهنی زیر سطح هوشیاری رخ میدهد. ذهن انسان چیزی شبیه به یک کوه یخ است. بخشی که ما از آن آگاه هستیم، ضمیر خودآگاه، بخش بسیار کوچکی از کل را نشان میدهد. در ضمیر ناخودآگاه است که تمام پردازشهای پیچیده ادامه دارد.«
۵. قدرت حواس پرتی
دکتر سارنو در کار با یک روانکاو، متوجه شد که جزء فعالتر دیگری از TMS وجود دارد، که به طور هدفمند تلاش میکند تا شما را از کشف آنچه در دنیای عاطفیتان میگذرد، منحرف کند. حواسپرتیهای فیزیکی (یعنی درد) بهعنوان مکانیسمهای دفاعی در برابر احساسات ما که به سطح میآیند، بسیار خوب عمل میکنند، زیرا “آنها توانایی جلب توجه افراد را دارند، به خصوص اگر دردناک، ترسناک و ناتوان کننده باشند”!!!
این اتفاق تقریباً مثل این است که ذهن تصمیم میگیرد که یک درد فیزیکی بر درد عاطفی ارجحیت دارد.
۶. شرطی شدن پشت درد
دکتر سارنو توضیح میدهد که چگونه میتوانیم به این باور برسیم که یک فعالیت خاص، یا حتی فرد یا زمان خاصی از سال یا مکانی خاص، میتواند باعث درد شود.
به عنوان مثال، اگر روزی از روی صندلی بلند شدید و در ناحیه کمر خود احساس کردید، ممکن است مغز شما نشستن را با علت درد شما مرتبط کند!! مغز شما انتظار دارد که هر بار که مینشینید، احساس درد کنید و همینطور هم میشود.
بنابراین حتی بدون اینکه متوجه باشیم، عادتهایی ایجاد میکنیم که به ما کمک نمیکنند و شکستن آنها میتواند واقعاً دشوار باشد، به خصوص اگر در وهله اول از آنچه در حال رخ دادن است، آگاه نباشیم. قدرت شرطیسازی میتواند به قدری قوی باشد که حتی با چیزهایی که مردم به ما میگویند یا میخوانیم، مشروط شویم!!!!!
۷. تأثیر شخصیت
دکتر سارنو در کتاب خود انواع شخصیتهایی که معمولاً TMS را تجربه میکنند را معرفی میکند. این موارد عبارتاند از:
- کمال گرایان وظیفه شناس
- افراد با نیاز به برتری، نه فقط دستاورد
- افراد با روحیه رقابتی، مصمم برای پیشرفت، که بیشتر از دیگران نسبت به خود انتقاد دارند!
- افراد بیش از حد سخت کوش
- افراد خیلی نگران
- افراد با روحیه تحریک پذیر
- افراد با عزت نفس پایین و احساس حقارت عمیق
- افراد با احساس مسئولیت قوی
- افرادی که اغلب بسیار موفق هستند!!
به نظرم به توضیحات و نمونههای افرادی که ذکر شد توجه کنید و مدتی فکر کنید. آیا شما هم جز این دسته هستید؟!
۸. اولین قدم درمان آگاهی است
برای برخی، تنها دانستن اینکه منشأ علائم آنها تنشهای درونی است، کافی است تا درد آنها ناپدید شود!! دکتر سارنو گزارش میدهد که حدود 95 درصد از بیمارانش، برنامه او را بدون نیاز به روان درمانی انجام داده و و دردشان التیام یافته است. آنها فقط به این دلیل بهتر شدند که از آنچه بین ذهن و بدنشان میگذشت، آگاه شدند.
اما من فکر میکنم انتظار موفقیت یک شبه، میتواند افراد را ناامید کند (و بله، من به همه دوستان کمال گرایم فکر میکنم!)
با این حال، آنچه من با آن موافقم این است که آگاهی یک پایه اساسی برای سفر ما از درد است. حتی یک درک ساده از نحوه واکنش بدن ما به استرس و تروما، میتواند برای عملی کردن معجزات شفابخش کافی باشد. من بارها آن را در زندگی خودم و بیمارانم دیدهام و کاملاً متقاعد هستم که رشد و گسترش مداوم آگاهی ما، جزء اساسی هر سفر درمانی است (در واقع در هر زمینه ای از زندگی، نه فقط در مورد درد).
با این حال، مانند هر سفر جدید، این سفر همیشه روان نیست و یک روند خطی نیز نیست. اما، برخی از ابزارها و منابع شگفت انگیز در حال حاضر در دسترس هستند که میتوانند به درمان کمک کنند.
اولین گام اغلب شامل توانایی و تمایل به نگاه متفاوت به مسائل و شروع به تفکر متفاوت در مورد چگونگی و چرایی درد است. به نقل از دکتر وین دایر بسیار دوست داشتنی و بسیار خردمند، وقتی نگاه خود را به چیزها تغییر میدهید، چیزهایی که به آنها نگاه میکنید تغییر میکنند.
۹. دانش اندوزی: یک عامل کلیدی
زمانی که دکتر سارنو شروع به تغییر روش درمان بیمارانش کرد، نتایج شگفت انگیزی را مشاهده کرد. او به جای تکیه بر درمانهای فیزیکی، شروع به آموزش به مردم در مورد آنچه فکر میکرد برای آنها اتفاق میافتد، کرد. در کمال تعجب او، این رویکرد مبتنی بر آموزش نتایج خوبی ارائه داد. برای او روشن شد که «آموزش بیمار در مورد TMS عامل مهم درمانی است.» برنامه درمانی او از مداخلات پزشکی به کارگاهها، بحثهای گروهی کوچک، کتابها و ویدئوها تغییر کرد.
دانش همیشه توانمند است. آنچه مهم است این است که به اندازه کافی یاد بگیرید تا چرخه شرطی سازی خود را بشکنید تا بتوانید سفر شفابخش خود را شروع کنید و در آن استوار بمانید.
۱۰. بازگشت به فیزیک
یکی از چیزهایی که هنگام درد مزمن اتفاق میافتد این است که شروع به زندگی متفاوتی میکنیم. کم کم از انجام کارها دست میکشیم یا شروع به انجام کارهای جدیدی میکنیم تا از آسیب پرهیز کنیم. رسانهها مملو از داستانهایی هستند در مورد اینکه چگونه باید به قسمتهای دردناک بدن استراحت دهیم و نواحی آسیب دیده را با احتیاط درمان کنیم و مراقب نقاط ضعف خود باشیم.
دیدگاه دکتر سارنو کمی متفاوت است و نیازمند ایمان زیاد است!!
دکتر سارنو معتقد است که مهمترین نکته این است که تمام فعالیتهای بدنی خود را در اسرع وقت، از سر بگیرید. هنگامی که تشخیص TMS را پذیرفتید و متوجه شدید که واقعاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است، نتیجه آن این است که از نظر فیزیکی هیچ مشکلی برای شما وجود ندارد!!! بنابراین دلیلی وجود ندارد که کارهایی را که میخواهید انجام دهید و فکر میکردید دیگر نمیتوانید انجام دهید، انجام ندهید. او نقش ترس در درمانده بودن ما را تشخیص میدهد و همه بیمارانش را تشویق میکند تا فعالیتهای عادی خود را از سر بگیرند، حتی اگر میتوسند. با استفاده از همین منطق، او همچنین توصیه میکند که بیماران تمام فیزیوتراپیهایی را که انجام میدهند، متوقف کنند تا بهتر شوند، زیرا دیگر نیازی به آنها ندارند.
دیدگاهتان را بنویسید