نظم، عنصر اساسی شادی

برخی فراموش کردهاند که نظم و انضباط عنصر اساسی رضایت کلی از زندگی و شادی است.
خصوصیت افراد منضبط و غیرمنضبط
وقتی فردی منضبط است یا دارای درجه بالایی از انضباط شخصی است، به این معنی است که او توانایی استفاده از اراده آزاد آگاهانه و عینی خود را برای اداره سیستم عاطفی، ذهن و بدن خود دارد. اراده آزاد چیزی است که خارج از بدن، ذهن و احساس است و شما میتوانید آن را «خود ناظر» (آگاهی که فراتر از شکل زمانی وجود دارد) در نظر بگیرید.
این افراد اطلاعاتی را که از ذهن، بدن و احساساتشان به آنها داده میشود مشاهده کرده و از آن اطلاعات برای انتخاب و تصمیم درست در هر موقعیتی استفاده میکنند. در این حالت شخص در کنترل خود است و به عبارت دیگر قادر به تعیین، تأثیرگذاری و هدایت خود است. یک فرد منضبط توسط افکار، احساسات یا بدن خود کنترل نمیشود.
برعکس، وقتی فردی انضباط ندارد، اراده آزاد او چیزی نیست که بر او حاکم است. در عوض، آنها از موضع جبر عمل میکنند. انتخابهای آنها توسط افکار، احساسات و یا بدنشان کنترل میشود (تعیین میشود، تحت تاثیر قرار میگیرد و هدایت میشود). افرادی که خود انضباطی و نظم ندارند، به جای استفاده از سیستم هدایت عاطفی خود به عنوان منبع اطلاعاتی استفاده نمیکنند، در عوض اجازه میدهند که توسط آن کنترل شوند. این حالت شبیه به این است که به جای استفاده از قطب نما برای به دست آوردن اطلاعات و تصمیم گیری بر اساس آن اطلاعات، آن قطب نما را مسئول زندگی خود قرار دهید.
اگر عمیقاً در حال دیدن، شنیدن و احساس بدن، افکار و احساسات خود هستید، در حال کسب اطلاعاتی هستید که باعث میشود بتوانید تصمیم درستی در مورد آنچه باید انجام دهید بگیرید. این کاملاً متفاوت از این است که هر وقت چیزی احساس خوبی برای شما نداشته باشد، به این معنی است که انجام آن درست نیست.
نظم و مقاومت در برابر آن
ما نمیتوانیم در مورد نظم و انضباط صحبت کنیم بدون اینکه در مورد مقاومت صحبت کنیم. وقتی میگوییم یک شخص نظم و انضباط دارد، آنچه ما در مورد آن صحبت میکنیم این است که او میتواند بدون توجه به احساس خود، اقدام کند. آنها برای دستیابی به اهداف خود، حتی اگر آن هدف دشوار یا دردناک باشد، انجامش میدهند و علی رغم وسوسههای رها کردن، آنچه را که فکر میکنند درست است، دنبال میکنند. همه این مثالها، دلالت بر این دارند که نظم شخصی ارتباط مستقیم با مدیریت خود و همچنین توانایی استقامت با وجود موانع و حس مقاومت در برابر اقدام دارد.
مقاومت هر نیروی مخالف است که میتواند از بیرون یا درون و یا هر دو باشد. برای مثال، ممکن است برنامه ریزی کرده باشید که به دیدن یکی از دوستانتان بروید، اما انجام آن احساس خوبی برای شما ندارد، زیرا در حال فکر کردن به دوش گرفتن، لباس پوشیدن، بیرون رفتن از در و رسیدن به منزل او از طریق وسایل نقلیه عمومی هستید.
فردی که نظم و انضباط ندارد، احتمالاً به سادگی با عواطف و افکار خود عمل میکند و جلسه را لغو میکند. درحالیکه یک فرد منضبط، افکار و احساساتش را در نظر میگیرد، اما در چارچوب آنچه به طور عینی به نفع اوست و با ارزشهای واقعی او همسو است، و برای حل و فصل مقاومت موجود انرژی میگذارد تا باعث شود تصمیم درست را برای خود و با اراده آزادش بگیرد. این به معنای رفتن به قرار ملاقات است، حتی اگر رسیدن به آن دشوار است و بنابراین، احساس راحتی نمیدهد.
احساس مقاومتی که در این زمانها دارید، مانند یک پیام هستند، گاهی اوقات، حاوی این پیام است که چیزی احساس بدی دارد و شما نباید آن را انجام دهید، اما گاهی اوقات، احساس مقاومت مبنی بر یک باور قدیمی است که باید به روز شود یا آسیبی که باید حل شود یا اینکه باید روش انجام کاری را تغییر دهید. و به این نکته هم توجه داشته باشید که گاهی این ناراحتی یا حتی دردی که متحمل میشوید، عنصری است در مسیر رسیدن به آنچه که میخواهید.
فردی که خود انضباطی ندارد، معنای کلمات، افکار یا احساسات مقاوم را به اشتباه تعبیر میکند. او مقاومت، ناراحتی یا درد را به طور خودکار به این معنی میداند که باید کاری را متوقف کند یا انجام ندهد یا مسیر خود را تغییر دهد. این بدان معنی است که فردی که خود انضباطی ندارد، خطر همسو شدن با مقاومت خود را دارد.
به عنوان مثال، تصور کنید که تصمیم دارید که یک مدرک دانشگاهی بگیرید. قطعا روزهایی هست که سختی کار شما را اذیت میکند، مثل وقتی که به یک مهمانی دعوت میشوید، اما برای گرفتن مدرک باید در خانه بمانید و مطالعه کنید. حالا تصور کنید که برای یک دوره زمانی طولانیتری، درس خواندن برای شما سخت باشد. بنابراین، شما تصمیم میگیرید که اجازه دهید احساساتتان شما را کنترل کنند و درس خواندن را متوقف میکنید. در نهایت، نمرات شما به درجهای کاهش مییابد که ترک تحصیل میکنید. ممکن است این داستان را طوری برای خود تفسیر کنید که اصلا قرار نبوده شما به دانشگاه بروید.
اما تصور کنید که دلیل واقعی اینکه برای مطالعه کردن احساس بدی داشتید، یک باور قدیمی در شما بوده، این باور که مهم نیست چقدر روی چیزی کار کنید، هرگز موفق نخواهید شد.
اجازه دادن به اداره شدن با احساساتتان (عواطفی که به شما میگفتند که مطالعه را متوقف کنید زیرا احساس بدی دارید)، در واقع همسو شدن شما با آن باور قدیمی بوده و نه هدایت شدن به مسیر درست توسط سیستم هدایت عاطفیتان.
فقط به این دلیل که چیزی احساس خوبی میدهد، نشانه مطلق این نیست که برای شما خوب است یا برای شما مناسب است. اگر اینطور بود، مصرف هرویین نیز برای شما خوب بود و به شما کمک میکرد تا به خواستههای خود برسید.
وقتی آموزههایی مانند «شادی خود را دنبال کنید» یا «به سیستم هدایت عاطفی و احساسی خود گوش دهید» را میشنوید، به این معنا نیست که «هرگز کاری را که ناراحت کننده یا دردناک است، انجام ندهید». این بدان معنا نیست که “سیستم هدایت عاطفی شما همیشه شما را به چیزی که احساس خوبی دارد، هدایت میکند”. این همچنین به این معنی نیست که “احساسات شما همیشه بازتابی از یک ادراک دقیق هستند”.
نظم و انضباط با پیروی از شادی شما یا گوش دادن به سیستم راهنمایی داخلی شما همراه است. اما برای اینکه آنها دست در دست هم کار کنند، باید درک کنید که احساسات، ذهن و بدن اطلاعاتی درباره شما و دنیای اطرافتان در طول روز در اختیار شما قرار میدهند، اما این اطلاعات، اگرچه مهم هستند، لزوما دقیق نیستند. بنابراین، آگاهی آگاهانه و اراده آزاد شما باید تصمیم بگیرد که با توجه به آن اطلاعات چه کاری انجام دهید.
افرادی که دغدغه نظم و انضباط دارند، در واقع از نظم و انضباط نمیترسند، بلکه از بولدوزر شدن میترسند. برای درک منظورم، از شما میخواهم یک بولدوزر را تصور کنید. هنگامی که یک بولدوزر با مقاومت یا مخالفتی روبرو میشود، مستقیماً از روی آن عبور میکند و درنگ نمیکند. بولدوزر هیچ وقت صبر نمیکند و با هر چیزی که در برابر آن مقاومت دارد، همکاری نمیکند تا بلکه سازگاری و یا همسویی پیدا شود.
بولدوزر کردن احساسات برای شما خوب نیست. بسیاری از افرادی که برای نظم و انضباط ارزشی قائل نیستند، از قبل این را میدانند. آنها احساس میکنند که خود انضباطی خیانت به خود است و خود را بولدوزر کردن است. اما درواقع و اغلب اوقات افرادی که برای با منضبط بودن دست و پنجه نرم میکنند، در واقع در حال بولدوزر کردن خود هستند و بنابراین بدون اینکه بدانند در حال خیانت به بخشی از خود هستند. آنها تنها به احساسی که در لحظه دارند توجه میکنند و به همین علت به اهداف بلند مدت یا واقعیت عینی آنچه در درازمدت برایشان بهترین است، خیانت میکنند.
نظم و انضباط، بولدوز کردن و نادیده گرفتن خود نیست و درواقع توانایی شما برای کار کردن با مقاومتهاست به جای مقابله با آنها. کار با مقاومت به معنای دیدن، احساس کردن و شنیدن عمیق آن مقاومت است تا از علت و چرایی آن آگاه شوید. سپس مسئله حل این مقاومت است تا با اراده آزاد آگاهانه خود تصمیمی بگیرید که در واقع به نفع شماست. انجام این کار باعث میشود که شما بتوانید به چیزی بله بگویید زیرا انجام آن برای شما مناسب است، حتی اگر با ناراحتی همراه باشد.
نکته مهمی که باید به آن توجه کنید، این است که احساس خوبی نداشتن چیزی، اطلاعاتی نیست که در مورد کارهایی که باید و نباید انجام دهید به دنبال آن هستید. این واقعیت که چیزی احساس خوبی ندارد، فقط هشدار شما از وجود یک پرچم قرمز و یک پیام است. این مانند شنیدن زنگ “پیامی دریافت کردهاید” در تلفن همراه شماست. تمام معنی آن احساس، این است: شما یک پیام دارید! شما باید در واقع پیام پشت این هشدار را ببینید، بشنوید و احساس کنید تا تصمیم درستی نسبت به اطلاعات بگیرید.
دیدگاهتان را بنویسید